نمایشگاه، تنها یک رخداد اقتصادی یا فرهنگی نیست؛ تجلی یک جامعه است در قامت یک رویداد. آنجا که چهرهها و کالاها، نهادها و نشانهها، در یک پهنه جمع میشوند تا معنایی نو بسازند.
اما این معنا چگونه شکل میگیرد؟ کدام قلم ها روایت را مینویسند و کدام دستها پرده را بالا میزنند؟
سالها پیش، وقتی به عنوان مدیر روابط عمومی نمایشگاه بینالمللی اصفهان، برای نخستین بار به میان این صحنه پررفتوآمد قدم گذاشتم، گمانم این بود که کار من آغاز میشود از صدور اطلاعیه و پایان میگیرد با آرشیو گزارشها. ولی خیلی زود به اشتباه خود پی بردم.
نمایشگاه، عرصهی دیده شدن است، اما نه فقط دیده شدن کالا و برند؛ بلکه دیدار انسان با انسان، فرهنگ با فرهنگ، و معنا با معنا. اینجاست که روابط عمومی، دیگر یک دفتر یا یک بخش سازمانی نیست؛ یک ذهن است، یک زبان است، یک قلب تپنده است در پشت صحنه.
روابط عمومیِ نمایشگاهی، کارش فقط اطلاعرسانی نیست؛ معماری گفتوگوست. او روایتگر است، اما نه روایتگر صرفِ غرفهها و کالاها، که راوی تجربه انسانیِ زیستن در فضای تعامل.
روز جهانی نمایشگاهها فرصتی است برای بازنگری در ماهیت و سازوکار این رویدادها. آیا تا به حال با خود اندیشیدهایم که هر نمایشگاه چگونه طراحی میشود؟ چگونه روایت میشود؟ و چه کسی پشت این روایت ایستاده است؟
نقش روابط عمومی در این میان، تنها به اطلاعرسانی یا هماهنگی محدود نمیشود. این روابط عمومی است که مسیر پیام را تعیین میکند، جلوهها را انتخاب میکند و تصمیم میگیرد چه چیزی در کانون توجه باشد و چه چیزی در حاشیه بماند. چنین روزی، بهانهای است برای مرور همین ظرایف؛ ظرایفی که اگر دیده نشوند، تأثیر نهایی نمایشگاه را کمرمق خواهند کرد.
در این آوردگاه، روابط عمومی، حکمِ حافظ مرزهای حقیقت و خیال را دارد. اگر خلاق باشد، میتواند تصویر بسازد؛ اگر صادق باشد، میتواند اعتماد بیافریند؛ و اگر عالِم باشد، میتواند معنا را برتر از هیاهو بنشاند.
من، که در سالهایی نهچندان دور، بارها از پشتصحنه تا رویصحنه این میدان را زیستهام، گواهی میدهم که نمایشگاهها بدون روابط عمومی، تنها انبارهایی پُر از کالا و خدمات هستند و تنها با یک روابط عمومی حرفه ای است که به تجربهای زنده بدل میشوند.
باشد که روز جهانی نمایشگاهها، نه تنها یادآور نقش مؤثر روابط عمومیها، بلکه فرصتی برای قدردانی و بازاندیشی در جایگاه این راویان خاموش باشد./