در روزهایی که آسمان خاکستریست، زمین بیقرار است، و افقها پر از احتمال، چیزی فراتر از خبر، بیش از تحلیل، و مقدم بر واکنش، نیاز جامعه ماست: «معنا و آرامش».
نه رسانهها کافیاند و نه پیامها همهچیز را روشن میکنند. در میانهی غبار جنگها، این ما هستیم ـ ما، جامعه ارتباطات و روابط عمومی ـ که باید صورت مسأله را از نو بسازیم؛ روایتی روشن، اخلاقی، متعادل و انسانی از جهان پرآشوب پیرامونمان. ما نه ژنرالهای جبهههای نظامی هستیم، نه معاملهگران بازار خبر. ما پزشکان ارتباطات اجتماعی هستیم، مرهمساز زخمهای اضطراب، و معناگر آنچه میتواند جامعه را از فروپاشی روانی نجات دهد.
در این دوازده روز پرآشوب، برخی فریاد زدند، برخی سکوت کردند. اما ما، مسئولتر از آن بودیم که تنها یکی از این دو را برگزینیم. ما باید میان فریاد و سکوت، مسیر سومی میساختیم: مسیر آگاهسازی بدون هیجانزدگی، مسیر امیدبخشی بدون توهم، مسیر روایت واقعیت بدون خشونت کلامی.
مسئولیت ما ساختن پلهایی است میان مردم و واقعیت، میان سازمان و جامعه، میان ترس و تدبیر. ما باید بیاموزیم که در روزهای اضطراب، آرامش را باید آموخت، و معنا را باید آفرید. نه با بیانیههای کلیشهای، نه با تبلیغات پر زرقوبرق. بلکه با صداقتی حرفهای، با سخنی که شنیدناش نه فقط آگاهی بیاورد، بلکه «اعتماد» خلق کند. در جهانی که هر خبر میتواند ترس را تکثیر کند، و هر شایعه میتواند انسجامی را برباید، روابط عمومی فقط یک شغل نیست؛ یک مأموریت است. مأموریتی برای صیانت از سلامت روان جمعی، و پاسداری از شعور ارتباطی ملتی که در سختترین لحظات، نیازمند نخبگان مسئول و سخنگویانی از جنس مردم است.
گاه، در ساختن یک جمله آرام، اثری نهفته است، بیش از هزار فریاد.